تقدیم به شهدای مظلوم بمباران شیمیایی شهر حلبچه در 25 اسفند سال 1366
پرواز کرکس ها و سایه شوم جغدها و زوزه گرگ ها نشانه وقوع حادثه ای تلخ در دل تاریخ شهر مظلوم حلبچه بود.
عملیات های موفقیت آمیز متعدد لشکر حق در غرب کشور، و پیشروی هایی حتی تا عمق 200 کیلومتری در شمال خاک عراق، توازن قدرت و قوا را به نفع جمهوری اسلامی ایران رقم می زد و اين برتري ها تعادل روحی و روانی فرماندهان بعثی را بهم می زد.
در یورش های سریع و رعد آسا، شهر حلبچه بدون هیچگونه مقاومتی سقوط کرده و به تصرف نیروهای اسلام در آمد و تعاملی بس شیرین بود از استقبال کودکان، زنان و سالخوردگان از حضور رزمندگان.
حضور چندین فروند هواپیمای عراقی و متعاقب آن بمباران شدید و برخاستن قارچ های بزرگ سفید رنگ و احاطه شهر در ابرهایی سفید و عدم تخریب فیزیکی شهر حلبچه، وقایعی بود که بسیار سریع اتفاق افتاد.
رزمندگان اسلام که بیشتر و پیشتر در مناطق اطراف شهر مستقر شده بودند با مشاهده بمباران های وحشیانه و کور کورانه، سریعاً خود را جهت کمک به اندک مردمان ساکن در شهر رسانیدند. هر چند که این کمک ها بسیار دور و دیر بود و کلیه افراد حاضر در شهر بعلت استنشاق ترکیبی از انواع گازهای شیمیایی مرگ آور خردل، اعصاب، فسژن، کلر و ... و در کمتر از سه ثانیه (1،2،3) و به اندازه کمتر از یک دم و همگی در دم مرده بودند.
محمد احسانبخش که همراه بچه های ضد زره تیپ امام حسنع در منطقه عملیاتی حضور داشتند سریعاً خود را به داخل شهر رساند و با سیاهترین، تلخ ترین و هولناکترین فاجعه کشتار جمعی بشری مواجه گردید. محمد که جزء معدود عکاسان دفاع مقدس، دوربین بدست و حاضر در صحنه بود که سریعاً خود را به قلب حادثه رساند و با انبوهی از کشته شدگان از اطفال چند ماهه تا پیران سالخورده مواجه شد. و آهی از نهادش برخاست زمانیکه متوجه خالی بودن دوربین گردید، سریعاً خود را به یکی از عکاسی های شهر رساند و 5 حلقه نگاتیو برای دوربینش تهیه نمود و شروع به عکس برداری از نادرترین صحنه های تلخ جنگ تحمیلی نمود. با هر بار فشار دادن شاتر دوربین، رخدادی سیاه در دل تاریخ در حال قاب و غالب گرفتن بود. تیم فوتبال پسر بچه هایی که چندین نفر اطراف توپ و هر کدام از دروازه بانان درون دروازه مرده بودند. زنی که بچه در بغل نقش بر روی زمین شده بود. مردی که در قاب پنجره افتاده بود و مجال عبور از پنجره را پیدا نکرده بود. انبوهی از جنازه ها که توسط بولدوزر در چاله ای بر روی هم کوهی شده بودند و ثبت دهها صحنه دلخراش دیگر که حتی بیان آنها بعد از بیش از دو دهه همچنان آزار دهنده می باشد. که تبلور اوج شقاوت و بی رحمی و درنده خویی موجودی بود دو پا به نام انسان.
چند ماه بعد و در روزهاي آخر جنگ بر عليه ايران و در روز نیمه شعبان و در شهر مهران سید سعید حسینی آسمانی شد و رزمندگان تیپ جهت تشییع جنازه همسنگر خود به شهرستان بروجرد اعزام شدند و در آنجا بود که خواهر شهید که ساکن شهر رم در کشور ایتالیا بود با اصرار فراوان گنجینه 5 حلقه عکس های استثنایی گرفته شده از حلبچه را از محمد گرفت تا بقول خودش در بهترین لابراتوارهای شهر رم به اسلاید تبدیل نماید.
صبح روز تحویل اسلایدها، لابراتوار مدعی خراب شدن کلیه عکس ها گردید (ایتالیا یکی از کشورهای اروپایی بود که در تجهیز ماشین نظامی لشکر بعثی به تسلیحات کشتار جمعی شیمیایی متهم می باشد و در تاریکخانه آن عکاسی به عمق وحشتناک آن چاه عمیق بخوبی پی برده بودند).
و محمد در حسرت 5 حلقه از نادرترین عکس های گرفته شده از قتل عام مردم مظلوم حلبچه همچنان می سوزد.
عباس